Tuesday, June 18, 2013
جواهر سینمای کمدی که از نظر من فیلم بعضیا داغشو دوست دارند است یکی از موفق ترین و طلایی ترین کارهای کارگردان بزرگ سینمای کمدی بیلی وایلدر است. این فیلم که در سال 1959 ساخته شد هجدهم کار بیلی وایلدر بود که علاوه بر کارگردانی, نویسندگی و تهیه کنندگی آن را هم به عهده داشته است.
فیلم در مورد دو نوازنده آسمان جل به نام های جری با بازی جک لمون و جو با بازی تونی کورتیس است که به طور تصادفی شاهد قتل عده ای خاص توسط یک گروه مافیایی میشوند. آنها برای فرار از دست اینها خود را به شمایل زن در می آورند و همراه یک گروه نوازنده زن از شیکاگو به میامی میروند. اما این تازه آغاز ماجراست. آنها در آنجا با نوازنده و البته خواننده ای به نام شوگر با بازی مرلین مونرو آشنا میشوند. جو که برای خود نام جوزفین را انتخاب کرده است عاشق شوگر میشود. ولی شوگر عاشق مردان میلیونر است و آرزویش هم همین است که روزی یک میلیونر عاشق او شود. پس جو خود را میلیونری جا میزند و خود را بر سر راه شوگر قرار میدهد. از طرف دیگر یک میلیونر خوش گذران با بازی جالب جوای براون و البته واقعی عاشق دفنی میشود. در ابتدا دفنی مخالفت میکند چرا که میداند او خود یک مرد است و نمیتواند با یک مرد ازدواج کند. ولی رفته رفته از موضع خود عقب نشینی میکند و به دلیل" امنیت" با ازگود نامزد میکند. آنها حتا برای ماه عسل خود هم جایی را معین کرده اند و
همه چیز برای ازدواجشان آماده است! آنجا که دفنی نامزدی خود را با ازگود معرفی میکند یکی از زیباترین صحنه ها فیلم است!
ولی چیزی که در کل فیلم جلب توجه میکند بازی زیبای مرلین مونرو است. او چنان زیبایی خیره کننده ای دارد که در هر جا که حصور می یابد تماشاچی را مجذوب خود میکند. دیالوگ های کوتاهی که بین جوزفین(تونی کورتیس) و مرلین مونرو رد و بدل میشود. بوسه های آن دو و همه ی اینها صحنه هایی هستند که فقط به خاطر زیبایی و سحر زنانه مرلین مونرو جاوادانه شده اند. البته مرلین مونرو خودش در گفتن دیالوگ ها مشکل داشته و حتا بیلی وایلدر یک پلان را چهل و چند بار تکرار کرد فقط به خاطر اینکه خانم مونرو نمیتوانست یک جمله خاص را درست ادا کند. البته کسی به این مشکلات توجه نکرد زیرا همه ی این مشکلات در پشت زیباییش پنهان شده است.
هر دوی این مردان از معاشرات با معشوقه های ساختگی ای که برای خود درست کرده اند لذت میبرند. یکی معشوقه اش را به کشتی اش برده و مشغول عشق بازی است و دیگری همراه با میلیونر خوشگذرانش مشغول رقص. صبح روز بعد هم نامزدی اش را به دوستش اعلام میکند. در حالی که هنوز نشئه رقصیدن دیشبش است و سازی در دستش مینوازد.
البته با هوشیاری نویسنده عشق آنها همینگونه دروغین نمیماند و در آخر حقایق بر ملا میشود. ولی هیچیک اهمیتی نمیدهد. در همینجاست که یکی از طلایی ترین جمله های سینما از دهان ازگود خارج میشود و لذتش فقط در این است که از زبان خود جوای براون بشنویم. درست آخرین جمله فیلم.
بعضیا داغشو دوست دارن یکی از گنج های سینماست. فیلمی که به عقیده بنیاد سینمای امریکا لقب کمدی ترین فیلم تاریخ سینما را گرفته است. در دوره ای که فاصله ی بین یک کمدی خوب و یک کمدی جلف بی معنی(مانند 99 درصد کمدی های سینمای ایران) فقط یک تارموست, این فیلم خوب توانسته جایگاه خود را حفظ کند. بیلی وایلدر چنان فیلمنامه خوب وبی نقصی نوشته است که این
فیلم به صدقه سری همین فیلمنامه و به علاوه بازیگران و کارگردانی خوب توانسته در صدر بهرین گنجینه های سینما قرار بگیرد.
Post a Comment