Wednesday, June 19, 2013
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
تهیهکننده: کاتلین کندی
استیون اسپیلبرگ
نویسنده: دوریس کرنز گودوین
تونی کوشنر
جان لوگان
پل وب
بازیگران: دانیل دی-لوئیس
سالی فیلد
تامی لی جونز
هال هالبروک
موسیقی: جان ویلیامز
تدوین: مایکل کان
استودیو: دریمورکس
توزیعکننده:
تاچ استون پیکچرز
فاکس قرن بیستم
تاریخ انتشار: ۸ اکتبر ۲۰۱۲
مدت زمان: ۱۵۰ دقیقه
کشور: ایالات متحده
زبان: انگلیسی
بودجه: ۶۵ میلیون دلار
فروش: ۲۳۵٬۸۷۲٬۴۹۰ دلار
آبراهام لینکلن شانزدهمین رئیس جمهور امریکا بود که در سال 1861 با چهل درصد آرا به عنوان اولین رئیس جمهور از حزب جمهوری خواه پذیرفته شد. در زمان ریاست جمهوری وی چند مشکل بزرگ گریبان گیر امریکا و به عبارتی او بود. یکی از اینها جنگهای داخلی بین ایالتهای جنوبی و شمالی بود. همین جنگ ها هم بر سد برده ها بر پا شده بود. در واقع در ایالتهای جنوبی امریکا کشاوزی رونق فراوان داشت و به قولی شغل اکثر مردم آن جا هم بود و خود این مستلزم وجود کارگرانی بود که کار کشاورزی را بدون هیچ چشم داشتی انجام دهند. پس همین موضوع باعث میشد که این ها به سمت برده داری کشیده شوند و از آن حمایت کنند. چون زندگی و راحتی و به قولی سرمایه آنها را همین گونه افراد با کار کردنشان تضمین میکردند.(این صحنه ها در فیلم جنگو دیده میشود) از طرف دیگر در ایالتهای شمالی امریکا وضع کاملا متفاوت بود. در شمال امریکا به دلایل جغرافیایی کشاورزی رونق زیادی نداشت و شغل اکثریت آنها هم هرکاری غیر از کشاورزی بود. این بود که نیازی به برده نداشتند و از برده داری انتقاد هم میکردند. همین موضوع باعث اختلاف بین دو گروه
آمریکایی ها شد و ثمره ی آن جنگ داخلی امریکا در سال 1861 بود. از همینجا است که داستان فیلم آغاز می شود:
فیلم لینکلن با کارگردانی استیون اسپلیبرگ و با فیلمنامه واقعاً قوی تونی کوشنر بر پایه رمانی از دوریس کرنز گودوین به نام تیم رقبا: نبوغ سیاسی آبراهام لینکلن ساخته شده است. همان طور که گفته شد این فیلم 40 روز پایانی زندگی لینکلن را روایت میکنند. چهل روز خیلی سخت را. زیرا از طرفی امریکا درگیر جنگ داخلی است و از طرف دیگر او مشغول به تصویب رساندن متممی برای بند سیزدهم قانون اساسی است که بر طبق آن برده داری در سراسر ایالت متحده لغو میشود. از سویی دیگر او درگیر مشکلاتی با همسر خود هم هست. آبراهام لینکلن آنطوری که در کتابها نوشته شده است دارای خصوصیانی خاصی بوده است که دقیقاً مطابق با همان چیزی است که استیون اسپیلبرگ از او به تصویر کشیده است. البته بازی فوق العاده و تحسین برانگیز دی لوئیس را هم نباید فراموش کنیم. آبراهام لینکلن یک سیاستمدار زیرک, یک مرد خانواده؛ یک پدر خوب؛ یک فرد وطن پرست. آدمی صبور و فوق العاده خون سرد و در کل دارای یک شخصیت پیچیده بوده است. که دی لوئیس از پس همه ی اینها برآمده است.
در کل لینکلن یا به عباراتی خود کاراکتر لینکلن را باید به دو قسمت تقسیم کنیم. جاهایی که لینکل مشغول سخنرانی است و به عبارتی مشغول صحبت کردن است و جاهایی که او سکوت کرده و حرفی نمیزند. در هر دو قسمت دی لوئیس به زیبایی و استادانه از پس کار خودش برآمده است. او تن صدایش را کمی عوض کرده است و خون سردی خاصی هم به خود بخشیده است که به خود لینکلن شبیه باشد. از طرفی در عین این خونسردی و طمأنینه, وقار خاصی هم دارد که باز هم دی لوئیس از پس اینکار بر آمده است. پس با یک برآورد کلی میتوان گفت که شخصیت لینکلن کاملاً بدون عیب و نقص از آّب درآمده است. بازی دی لوئیس معرکه بود و دیالوگهایی که باری لینکلن نوشته شده است هم استادانه و با ظرافت نوشته شده است.
از خود شخصیت لینکلن که بگذریم به یکی از کاراکتر هایی میرسیم که خیلی کم به آن توجه شده است ولی با این که در حاشیه قرار گرفته است باز هم بازی قابل قبولی ارائه کرده است. سالی فیلد, همسر لینکلن. او که در این فیلم علاوه بر اینکه همسر لینکلن است؛ زنی است که فرزند خود را از دست داده و حالا هم یکی دیگر از پسرانش قصد پیوستن به ارتش را دارد ولی او که نمیخواهد این فرزندش را هم از دست بدهد با این موضوع مخالفت میکند. پس ما منتظر یک زن لجوج هستیم که مقابل لینکلن بایستد و در عین حال مادری مهربان که به خاطر فرزندش حاضر نیست او را برای کشورش به جنگ بفرستد. تمامی اینها را باید از خود سالی فیلد خواست. او در سال 1994 در فیلم فارست گامپ نقش مادر فارست را داشت که میتوان گفت بازی خوب و قابل قبولی را به نمایش گذاشت با این فیلم هم نامزد اسکار شد.
در حالت کلی تمامی بازیگران نقش خود را به خوبی ایفا کردند. مشاوران لینکلن, پسر بزرگش و گروه دموکرات ها همگی به خوبی توانستند با نقش خود ارتباط برقرار کنند.
از خود فیلم که بگذریم باید گفت که با تقریب خوبی لینکلن بی عیب و نقص ساخته شده است. شکافی در فیلم نامه مشاهده نشد و همه چیز در جای خود بود و اتفاقاتی که توجیه آن غیر منطقی باشد به وقوع نپیوست. پایان فیلم هم خوب بود. از آنجایی که کل فیلم روی تصویب متمم سیزدهم و همچنین جنگ داخلی مانور میدهد و در آخر هم هر دوی این مسائل با موفقیت به پایان میرسند پس ما انتظار یک پایان خوب را میکشیم نه صحنه ی ترور لینکلن را. پس نویسنده به طور زیرکانه ای از این موضوع گریخته است و صحنه ی کشته شدن لینکلن را نشان نداده است که البته خود این موضوع هم اشکال چندانی ندارد و به نظر میرسد انتخاب بهتری هم بوده است. کارگردانی فیلم هم خوب بود. به خاطر وجود سکانس های شلوغ نیازمند کارگردانی بودیم که بتواند از مدریت این سیل جمعیت براید که اسپیلبرگ این کار را خوب انجام داده بود. پس در کل لینکلن یکی از بهترین فیلمهای 2012 بود که شایسته ی خیلی بیشتر اینها بود که متاسفانه به آن نرسید.
Post a Comment